انتظار ها«دو»

مرضیه خانم، مادرمحمد، لبخند ملایمی به چشمان خسته محمد ارزانی داشته وگفت: پسرک مرد من، نگران نباش حال او خوب است، فقط کمی ترسیده و از ناراحتی فشارش افتاده. درآن لحظه محمد طوری خوشحال شد که خستگی نبرد را از یاد برد و درخلوت خود وخدایش،سپاسگزاری اورابه جای آورد که نذر اورا قبول کرده. با […]

انتظار ها«یک»

بسم الله الرحمن الرحیم انتظارها روزی بود و روزگاری ، شهری خرم در کشوری خرم تر وجود داشت که خرمشهر نامش بود. شهری به زلالی خلیج فارس واستقامت دماوند، خرمی آن از جنس خرمی جنگل حرا بود. در این شهر خرم انسان های خرمدلی هم سکنا داشتند. انسانهای پاکدلی همچون حاج مصطفی شاهد. حاج مصطفی […]

متنی که میخواهید برای جستجو وارد کرده و دکمه جستجو را فشار دهید. برای لغو دکمه ESC را فشار دهید.

بازگشت به بالا