به نام آن وجودی که وجودمان از وجودش شده موجود ….. مرا با آن خدایی حرف باشد که جان در دست او ، بامن نباشد به امید هزار و یک هزاران بدان حرف و حدیث و نامه باشد در این دریای بی حاصل چگونه توان بودن اگر اویی نباشد خدایی کز ترابی دون و پستش من و تو ما و او دنیا بباشد پدید آورده است و یک […]
“که فرات شـاهد سیراب لب تشنه اوست…”
سلام آقا… گوش فرا دهید،نوایی بس آشنا به گوش میرسد؛گویی صدای شیون آسمانیان و زمینیان است زنهار ؛ عرش و فرش میگریند . گریه آسمان خدا ، به خون سرخ بدل شده است، ببار ای خونین دل ، ای آسمان ببار که زمین و زمینیان بس تشنه اند. ترک ها ی لبان نینوا را گواه […]